فیلم شکارچی لحظهها، فیلمی جذاب و دیدنی در مورد خصوصیات منفی و مخرب تیپ 3 انیگرام (اناگرام) است. قبل از تحلیل فیلم لازم به ذکر است که تمامی تیپهای انیگرام می توانند دارای وجوه منفی و مخرب باشند و تمامی ما در موقعیتهائی که پای پول و سودهای کلان در میان باشد ممکن است وجوه منفی تیپ 3 را از خود به نمایش بگذاریم.
داستان فیلم در مورد “لوئیس بلوم” فردی جویای کار است که فعلاً به دزدی اشتغال دارد. او یکشب بهصورت اتفاقی یک صحنه تصادف را میبیند و خبرنگارانی را که در حال تهیه فیلم هستند. با صحبت با خبرنگار متوجه میشود که آنها فیلم را به هر شبکه تلویزیونی که پول بیشتری بدهد میفروشند.
او تصمیم میگیرد وارد این حرفه شود. با فروش دوچرخه خود دوربینی ساده خریداری میکند و یک دستگاه گیرنده رادیوئی برای گوش دادن به بیسیم پلیس تا بتواند از موقعیتهایی که در آنها حادثه رخداده است مطلع شود.
او در اولین شکار لحظهها با گرفتن نمای نزدیک از زخم یک مصدوم تیراندازی نظر مدیر خبر یکشبکه تلویزیونی را به خود جلب میکند.
“بلوم” پس از فروختن اولین فیلم خود فردی را عنوان دستیار استخدام میکند که با استفاده از GPS او را از نزدیکترین مسیر به محل حادثه راهنمایی کند. “بلوم” اول نمیخواهد به این دستیار پولی بپردازد ولی با اصرار او حاضر میشود شبی سی دلار به او بدهد.
در مسیر فیلم خصوصیات مختلف تیپ 3 را در “بلوم” میبینیم: اهمیت دادن به کار، تلاش برای کسب نتایج بهتر، دور زدن قوانین برای کسب نتیجه، خودنمایی (در برابر مدیر خبر شبکه) و رقابت با دیگران.
در بخشی از فیلم خبرنگاری که شب اول “بلوم” با او ملاقات کرده بود و اکنون “بلوم” را رقیب میبیند به او میگوید که ون جدیدی خریداری کرده و پیشنهاد میکند که با “بلوم” با او همکاری کند. اما “بلوم” پیشنهاد او را رد میکند.
در سکانش بعدی میبینیم که “بلوم” به صحنه حادثه سقوط یک هواپیمای شخصی دیر میرسد و خبرنگاری که پیشنهادش رد شده او را مسخره میکند. مدیر خبر شبکهای هم که “بلوم” با او کار میکند او را به خاطر اینکه نتوانسته از حادثه سقوط فیلم بگیرد شماتت میکند.
از اینجاست که وجه منفی تیپ 3 خود را نشان میدهد، در اولین اقدام “بلوم” ون خبرنگار رقیب را دستکاری میکند و موجب تصادف او میشود و خود او درصحنه تصادف حاضر شده و فیلم تهیه میکند.
در همان شب از بیسیم پلیس خبر شلیک گلوله در یک منطقه اعیاننشین حاشیه شهر را میشنود و خود را زودتر از پلیس به آنجا میرساند و از افرادی که تیراندازی کردهاند و اتومبیل آنها مخفیانه فیلم میگیرد. وارد ساختمان میشود و از جنازه هایی که کشته شدهاند فیلم تهیه میکند.
قسمتهای مربوط به قاتلین را جدا کرده و بقیه فیلم را به مدیر خبر شبکه میدهد که با استقبال او از فیلم مواجه میشود و “بلوم” تقاضای صد هزار دلار میکند، در چانهزنی دو طرف فیلم را به 15 هزار دلار میفروشد اما ادامه همکاری را منوط به معرفی به مدیر شبکه میکند.
پلیس در مورد عاملین جنایت از “بلوم” بازجوئی میکند اما او میگوید آنها را دقیق ندیده که بتواند شناسایی کند. روز بعد از طریق شماره اتومبیل قاتلین محل زندگی یکی از آنها را پیدا میکند.
با دستیار خود به نزدیکی محل زندگی قاتل رفته و خانه را زیر نظر میگیرد تا قاتلین از خانه خارج شوند. در پاسخ دستیار که میپرسد چرا به پلیس اطلاع نمیدهد. میگوید در جای مناسبی که بتوان فیلم مهیجی گرفت این کار را میکند. دستیار از او تقاضا میکند که نصف پولی را که برای این فیلم درمیآورد باید به او بدهد و “بلوم” با اکراه میپذیرد.
در تعقیب قاتلین وقتی آنها به یک رستوران میروند، به پلیس اطلاع میدهد و به اعتراض دستیار خود که ممکن است افراد بیگناه کشته شوند توجه نمیکند.
در حضور پلیس یک پلیس و یک مشتری رستوران کشته میشوند و کار به تعقیب و گریز میکشد. در تعقیب هم دو اتومبیل پلیس تصادف میکنند و چند پلیس کشته و مصدوم میشوند و قبل از رسیدن پلیسهای دیگر “بلوم” دستیار خود را فریب میدهد و میگوید قاتلین مرده انداز آنها فیلم بگیر. درحالیکه راننده اتومبیل زنده بود و دستیار “بلوم” را میکشد.
در پایان صحنهای میبینیم که “بلوم” دو اتومبیل ون خریداری کرده و سه نفر را به استخدام درآورده تا فیلم تهیه کنند.